(آيه 51)- فرعون با شنيدن اين جواب جامع و جالب، سؤال ديگرى، مطرح كرد، «گفت: (اگر چنين است) پس تكليف پيشينيان ما چه خواهد شد؟» (قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى).
(آيه 52)- موسى در جواب «گفت: تمام مشخصات اقوام گذشته، نزد پروردگار من در كتابى ثبت است، هيچ گاه پروردگار من (براى حفظ آنها) گمراه نمىشود و نه فراموش مىكند» (قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي فِي كِتابٍ لا يَضِلُّ رَبِّي وَ لا يَنْسى).
بنا بر اين حساب و كتاب آنها محفوظ است، و سر انجام به پاداش و كيفر اعمالشان خواهند رسيد.
(آيه 53)- و از آنجا كه بخشى از سخن موسى (ع) پيرامون مسأله توحيد برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 125
و شناسايى خدا بود قرآن در اينجا فصل ديگرى در همين زمينه بيان مىدارد: «همان خداوندى كه زمين را براى شما مهد آسايش قرار داد، و راههايى در آن ايجاد كرد، و از آسمان، آبى فرستاد» (الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَكَ لَكُمْ فِيها سُبُلًا وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً).
«سپس ما به وسيله اين آب، انواع گوناگون از گياهان مختلف را از خاك تيره بر آورديم» (فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّى).
در اين آيه به چهار بخش از نعمتهاى بزرگ خدا اشاره شده است: كه اولويتهاى زندگى انسان را تشكيل مىدهد، قبل از همه چيز، محل سكونت و آرامش لازم است، و به دنبال آن راههاى ارتباطى، سپس آب، و فرآوردههاى كشاورزى.
(آيه 54)- سر انجام اشاره به پنجمين و آخرين نعمت از اين سلسله نعمتهاى الهى كرده، مىگويد: از اين فرآوردههاى گياهى «هم خودتان بخوريد و هم چهار پايان خود را در آن به چرا ببريد» (كُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَكُمْ).
و در پايان به همه اين نعمتها اشاره كرده، مىفرمايد: «در اين امور، نشانههاى روشنى است براى صاحبان عقل و انديشه» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى).
يعنى، عقل و انديشههاى مسؤول مىتواند به اين واقعيت پى ببرد.
(آيه 55)- و به تناسب اين كه در بيان توحيدى اين آيات، از آفرينش زمين و نعمتهاى آن استفاده شده «معاد» را نيز با اشاره به همين زمين در اين آيه بيان كرده، مىفرمايد: «از آن شما را آفريديم و در آن باز مىگردانيم، و از آن نيز شما را بار ديگر بيرون مىآوريم» (مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى).
(آيه 56)- فرعون خود را براى مبارزه نهايى آماده مىكند: در اينجا مرحله ديگرى از درگيرى موسى (ع) و فرعون منعكس شده است، قرآن مجيد، اين قسمت را با اين جمله شروع مىكند: «و ما همه آيات خود را به فرعون نشان داديم (اما هيچ يك از آنها در دل تيره او اثر نگذاشت) پس همه را تكذيب كرد و از پذيرش آنها امتناع ورزيد» (وَ لَقَدْ أَرَيْناهُ آياتِنا كُلَّها فَكَذَّبَ وَ أَبى). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 126
اين مربوط به معجزاتى است كه در آغاز دعوت به فرعون ارائه داد، «معجزه عصا» و «يد بيضا» و «محتواى دعوت جامع آسمانيش».
(آيه 57)- اكنون ببينيم فرعون طغيانگر، مستكبر و لجوج در برابر موسى و معجزات او چه گفت، و او را چگونه- طبق معمول همه زمامداران زورگو- متهم ساخت؟ «گفت: اى موسى! آيا آمدهاى كه ما را از سر زمين و وطنمان با سحرت بيرون كنى؟!» (قالَ أَ جِئْتَنا لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِكَ يا مُوسى).
اشاره به اين كه: ما مىدانيم مسأله نبوت و دعوت به توحيد، و ارائه اين معجزات همگى توطئه براى غلبه بر حكومت و بيرون كردن ما و قبطيان از سر زمين آباء و اجدادمان است.
اين تهمت درست همان حربهاى است كه همه زور گويان و استعمار گران در طول تاريخ داشتهاند كه هر گاه خود را در خطر مىديدند، براى تحريك مردم به نفع خود، مسأله خطرى كه مملكت را تهديد مىكرد، پيش مىكشيدند مملكت يعنى حكومت اين زورگويان و موجوديتش يعنى موجوديت آنها!
(آيه 58)- فرعون سپس اضافه كرد: گمان نكن ما قادر نيستيم همانند اين سحرهاى تو را بياوريم، «پس يقينا بدان به همين زودى سحرى همانند آن براى تو خواهيم آورد» (فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ).
و براى اين كه قاطعيت بيشترى نشان دهد گفت: «هم اكنون تاريخش را معين كن، بايد ميان ما و تو و عدهاى باشد كه نه ما از آن تخلف كنيم و نه تو از آن، آن هم در مكانى كه نسبت به همگان يكسان باشد» (فَاجْعَلْ بَيْنَنا وَ بَيْنَكَ مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَكاناً سُوىً).
(آيه 59)- ولى موسى بىآنكه خونسردى خود را از دست دهد و از جنجال فرعون هراسى به دل راه دهد با صراحت و قاطعيت «گفت: (من هم آمادهام، هم اكنون روز و ساعت آن را تعيين كنم) ميعاد ما و شما روز زينت (روز عيد) است، مشروط بر اين كه مردم همگى به هنگامى كه روز بالا مىآيد در محل جمع شوند» (قالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَ أَنْ يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى).
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 127
(آيه 60)- به هر حال فرعون بعد از مشاهده معجزات شگفتآور موسى و مشاهده تأثير روانى اين معجزات در اطرافيانش تصميم گرفت با كمك ساحران به مبارزه با او برخيزد، لذا قرار لازم را با موسى گذارد، «پس آن مجلس را ترك گفت و تمام مكر و فريب خود را جمع كرد و سپس همه را در روز موعود آورد» (فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتى).
(آيه 61)- سر انجام روز موعود فرا رسيد، موسى (ع) در برابر انبوه جمعيت قرار گرفت، جمعيتى كه گروهى از آن ساحران بودند و تعداد آنها به گفته بعضى از مفسران 72 نفر و به گفته بعضى ديگر به چهار صد نفر مىرسيد و بعضى ديگر نيز تعداد بيشترى گفتهاند.
و گروهى از آنها، فرعون و اطرافيان او را تشكيل مىدادند و بالاخره گروه سوم كه اكثريت از آن تشكيل يافته بود تودههاى تماشاچى مردم بودند.
موسى در اينجا رو به ساحران و يا فرعونيان و ساحران كرد و «به آنان چنين گفت: واى بر شما، دروغ بر خدا نبنديد كه شما را با مجازات خود، نابود و ريشه كن خواهد ساخت» (قالَ لَهُمْ مُوسى وَيْلَكُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِباً فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذابٍ).
«و شكست و نوميدى و خسران از آن آنهاست كه بر خدا دروغ مىبندند و به او نسبت باطل مىدهند» (وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى).
منظور موسى از افتراء بر خدا، آن است كه كسى يا چيزى را شريك او قرار داده، معجزات فرستاده خدا را به سحر نسبت دهند و فرعون را معبود و اله خود بپندارند.
(آيه 62)- اين سخن قاطع موسى كه هيچ شباهتى به سخن ساحران نداشت، بلكه آهنگش آهنگ دعوت همه پيامبران راستين بود، بر بعضى از دلها اثر گذاشت، و در ميان جمعيت اختلاف افتاد، بعضى طرفدار شدت عمل بودند، و بعضى به شك و ترديد افتادند و احتمال مىدادند موسى پيامبر بزرگ خدا باشد و تهديدهاى او مؤثر گردد، بخصوص كه لباس ساده او و برادرش هارون، همان لباس ساده چوپانى بود، و چهره مصمم آنها كه على رغم تنها بودن، ضعف و فتورى برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 128
در آن مشاهده نمىگشت، دليل ديگرى بر اصالت گفتار و برنامههاى آنها محسوب مىشد، لذا قرآن مىگويد: «پس آنها در ميان خود در باره كارهايشان به نزاع برخاستند، و مخفيانه و در گوشى با هم سخن گفتند» (فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوى).
(آيه 63)- ولى به هر حال طرفداران ادامه مبارزه و شدت عمل، پيروز شدند و رشته سخن را به دست گرفتند و از طرق مختلف، به تحريك مبارزه كنندگان با موسى پرداختند.
نخست: «گفتند: اين دو مسلما ساحرند»! (قالُوا إِنْ هذانِ لَساحِرانِ).
بنا بر اين، وحشتى از مبارزه با آنها نبايد به خود راه داد، چرا كه شما بزرگان و سردمداران سحر در اين كشور پهناوريد.
ديگر اين كه «آنها مىخواهند شما را از سرزمينتان با سحرشان بيرون كنند» (يُرِيدانِ أَنْ يُخْرِجاكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِما). سرزمينى كه همچون جان شما عزيز است و به آن تعلق داريد آن هم به شما تعلق دارد.
به علاوه اينها تنها به بيرون كردن شما از وطنتان قانع نيستند، اينها مىخواهند مقدسات شما را هم بازيچه قرار دهند «و آيين عالى و مذهب حق شما را از ميان ببرند»! (وَ يَذْهَبا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلى).
(آيه 64)- «اكنون كه چنين است (به هيچ وجه به خود ترديد راه ندهيد، و) تمام نيرو و نقشه خود را جمع كنيد ...» (فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ).
«و در يك صف (به ميدان مبارزه) بياييد» (ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا).
چرا كه وحدت و اتحاد رمز پيروزى شما در اين مبارزه سر نوشت ساز است.
و بالاخره «فلاح و رستگارى، امروز، از آن كسى است كه برترى خود را بر (بر حريفش) اثبات نمايد» (وَ قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى).
(آيه 65)- موسى (ع) نيز به ميدان مىآيد- ساحران ظاهرا متحد شدند و عزم را جزم كردند كه با موسى به مبارزه برخيزند، هنگامى كه گام به ميدان نهادند «گفتند: اى موسى! آيا تو اوّل (عصاى خود را) مىافكنى يا ما كسانى باشيم كه اول برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 129
بيفكنيم» (قالُوا يا مُوسى إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَ إِمَّا أَنْ نَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقى).
(آيه 66)- ولى موسى بىآنكه عجلهاى نشان بدهد، چرا كه به پيروزى نهايى خود كاملا اطمينان داشت و حتى قطع نظر از آن در اين گونه مبارزهها معمولا برنده كسى است كه پيشقدم نمىشود، لذا به آنها «گفت: شما اول بيفكنيد»! (قالَ بَلْ أَلْقُوا).
ساحران نيز پذيرفتند و آنچه عصا و طناب براى سحر كردن با خود آورده بودند يكباره به ميان ميدان افكندند، و اگر روايتى را كه مىگويد: آنها هزاران نفر بودند بپذيريم مفهومش اين مىشود كه در يك لحظه هزاران عصا و طناب كه مواد مخصوصى در درون آنها ذخيره شده بود، به وسط ميدان انداختند.
«پس ناگهان طنابها و عصاهايشان به خاطر سحر آنها، چنان به نظر (مردم و) موسى مىرسيد كه دارند حركت مىكنند»! (فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى).
آرى به صورت مارهايى كوچك و بزرگ، رنگارنگ در اشكال مختلف به جنب و جوش در آمدند.
صحنه بسيار عجيبى بود، ساحران كه هم تعدادشان زياد بود و هم طرز استفاده از خواص مرموز فيزيكى و شيميايى اجسام و مانند آن را به خوبى مىدانستند، توانستند آن چنان در افكار حاضران نفوذ كنند كه اين باور براى آنها پيدا شود كه اين همه موجودات بىجان، جان گرفتند.
غريو شادى از فرعونيان برخاست، گروهى از ترس و وحشت فرياد زدند و خود را عقب مىكشيدند!
(آيه 67)- «پس در اين هنگام موسى احساس ترس خفيفى در دل كرد» (فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسى). كه نكند مردم تحت تأثير اين صحنه واقع شوند، آن چنان كه بازگرداندن آنها آسان نباشد.
(آيه 68)- به هر حال در اين موقع، نصرت و يارى الهى به سراغ موسى آمد و فرمان وحى وظيفه او را مشخص كرد، چنانكه قرآن مىگويد: «به او گفتيم: ترس به خود راه مده تو مسلما برترى»! (قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 130
و اين گونه موسى، قوت قلبش را كه لحظات كوتاهى متزلزل شده بود باز يافت.
(آيه 69)- مجددا به او خطاب شد كه: «و آنچه را در دست راست دارى بيفكن كه تمام آنچه را كه آنها ساختهاند مىبلعد»! (وَ أَلْقِ ما فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا).
«چرا كه كار آنها تنها مكر ساحر است» (إِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِرٍ).
«و ساحر هر كجا برود پيروز نخواهد شد» (وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتى).
چرا كه كار ساحر متكى به نيروى محدود انسانى است، و معجزه از قدرت بىپايان و لا يزال الهى سر چشمه مىگيرد، لذا ساحر تنها كارهايى را مىتواند انجام دهد كه قبلا روى آن تمرين داشته است.
جالب اين كه: نمىگويد: «عصايت را بيفكن» بلكه مىگويد: «آنچه در دست راست دارى بيفكن» اين تعبير شايد به عنوان بىاعتنايى به عصا باشد و اشاره به اين كه عصا مسأله مهمى نيست آنچه مهم است اراده و فرمان خداست كه اگر اراده او باشد عصا كه سهل است كمتر و كوچكتر از آن هم مىتواند چنين قدرت نمايى كند!
(آيه 70)- پيروزى عظيم موسى (ع): به اينجا رسيديم كه موسى مأمور شد عصاى خود را بيفكند. موسى عصاى خود را افكند، عصا تبديل به مار عظيمى شد و تمام اسباب و آلات سحر ساحران را بلعيد، غوغا و ولولهاى در تمام جمعيت افتاد فرعون، سخت متوحش شد، و اطرافيانش دهانهاشان از تعجب باز ماند.
ساحران كه به خوبى سحر را از غير سحر مىشناختند، يقين كردند كه اين امر، چيزى جز معجزه الهى نيست، و اين مرد فرستاده خداست.
لذا همان گونه كه آيه مىگويد: «ساحران همگى به سجده افتادند و گفتند: ما به پروردگار هارون و موسى ايمان آورديم» (فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى).
(آيه 71)- بديهى است كه اين عمل ساحران، ضربه سنگينى بر پيكر فرعون برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 131
و حكومت جبّار و خود كامه و بيدادگرش وارد ساخت، و تمام اركان آن را به لرزه در آورد، لذا چارهاى جز اين نديد كه با داد و فرياد و تهديدهاى غليظ و شديد ته مانده حيثيتى را كه نداشت، جمع و جور كند، رو به سوى ساحران كرد و «گفت: آيا پيش از آن كه به شما اذن دهم به او ايمان آورديد»؟ (قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ).
اين جبّار مستكبر، نه تنها مدعى بود كه بر جسم و جان مردم، حكومت دارد بلكه مىخواست بگويد قلب شما هم در اختيار من و متعلق به من است، و بايد با اجازه من تصميم بگيرد.
فرعون به اين قناعت نكرد، فورا وصلهاى به دامان ساحران چسبانيد و آنها را متهم كرد و گفت: «او بزرگ شماست، او كسى است كه سحر به شما آموخته»، و تمام اينها توطئه است با نقشه قبلى! (إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ).
بدون شك فرعون مىدانست و يقين داشت اين سخن دروغ است. ولى مىدانيم قلدرها و زور گويان، وقتى موقعيت نامشروع خود را در خطر ببينند از هيچ دروغ و تهمتى باك ندارند.
تازه به اين نيز قناعت نكرد و ساحران را با شديدترين لحنى، تهديد به مرگ نمود و گفت: «پس سوگند ياد مىكنم كه دست و پاهاى شما را بطور مخالف قطع مىكنم، و بر فراز شاخههاى بلند نخل به دار مىآويزم و خواهيد دانست مجازات من دردناكتر و پايدارتر است» (فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى).
(آيه 72)- اما ببينيم عكس العمل ساحران در برابر اين تهديدهاى شديد فرعون چه بود؟ آنها نه تنها مرعوب نشدند و از ميدان بيرون نرفتند، بلكه حضور خود را در صحنه بطور قاطعترى ثابت كردند و «گفتند: به خدايى كه ما را آفريده است هرگز تو را بر اين دلايل روشنى كه به سراغ ما آمده مقدم نخواهيم داشت» (قالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلى ما جاءَنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الَّذِي فَطَرَنا).
«پس تو هر حكمى مىخواهى بكن» (فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ).
«اما (بدان) تو تنها مىتوانى در زندگى اين دنيا قضاوت كنى» ولى در آخرت برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 132
ما پيروزيم و تو گرفتار و مبتلا به شديدترين كيفرها (إِنَّما تَقْضِي هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا).
(آيه 73)- سپس افزودند: «ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا گناهانمان و آنچه را از سحر بر ما تحميل كردى ببخشايد و خدا بهتر و پايدارتر است» (إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا وَ ما أَكْرَهْتَنا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى).
خلاصه اين كه هدف ما پاك شدن از گناهان گذشته از جمله مبارزه با پيامبر راستين خداست.
(آيه 74)- ساحران سپس چنين ادامه دادند: اگر ما ايمان آوردهايم دليلش روشن است «چرا كه هر كس (بىايمان و) گنهكار در محضر پروردگار در قيامت بيايد آتش سوزان دوزخ براى اوست» (إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ).
و مصيبت بزرگ او در دوزخ اين است كه «نه مىميرد و نه زنده مىشود» (لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى). بلكه دائما در ميان مرگ و زندگى دست و پا مىزند، حياتى كه از مرگ تلختر و مشقت بارتر است.
(آيه 75)- «و هر كس با ايمان نزد او آيد، و اعمال صالح انجام داده باشد، چنين كسانى درجات عالى دارند ...» (وَ مَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى).
(آيه 76)- «باغهاى جاويدان بهشت كه نهرها از زير درختانش جارى است، و جاودانه در آن خواهند ماند» (جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها).
«و اين است پاداش كسى كه (با ايمان و اطاعت پروردگار) خود را پاك و پاكيزه كند» (وَ ذلِكَ جَزاءُ مَنْ تَزَكَّى).
و اين ساحران چه خوب خود را پاكيزه ساختند. هنگامى كه تصميم گرفتند، حق را پذيرا شوند و در راه آن عاشقانه ايستادگى كنند و به گفته مفسر بزرگ مرحوم طبرسى، «صبحگاهان كافر بودند و ساحر، اما شامگاهان شهيدان نيكو كار راه حق»!
(آيه 77)- نجات بنى اسرائيل و غرق فرعونيان: بعد از ماجراى مبارزه موسى با ساحران و پيروزى چشمگيرش بر آنها و ايمان آوردن آن جمعيت عظيم، آيين او رسما وارد افكار مردم مصر شد، هر چند اكثريت «قبطيان» آن را نپذيرفتند، برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 133
بنى اسرائيل تحت رهبرى موسى، به اتفاق اقليتى از مصريان، بطور دائم با فرعونيان درگير بودند و سالها بر اين منوال گذشت و حوادث تلخ و شيرينى روى داد.
در اينجا به آخرين فراز از اين ماجراها يعنى برنامه خروج بنى اسرائيل از مصر، اشاره كرده، مىفرمايد: «و ما به موسى، وحى فرستاديم كه بندگانم را شبانه از مصر بيرون ببر» (وَ لَقَدْ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادِي).
بنى اسرائيل آماده حركت به سوى سرزمين موعود (فلسطين) شدند، اما هنگامى كه به كرانههاى نيل رسيدند فرعونيان، آگاه گشتند و فرعون با لشكرى عظيم آنها را تعقيب كرد، آنها خود را در محاصره دريا و دشمن ديدند.
اما خدا به موسى چنين دستور داد: «راهى خشك براى آنها در دريا بگشا»! (فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً).
راهى كه هرگاه در آن گام بگذارى «نه از تعقيب فرعونيان مىترسى، نه از غرق شدن در دريا» (لا تَخافُ دَرَكاً وَ لا تَخْشى).
(آيه 78)- و به اين ترتيب موسى و بنى اسرائيل وارد جادههايى شدند كه در درون دريا با كنار رفتن آبها پيدا شد، در اين هنگام فرعون به همراه لشكريانش به كنار دريا رسيد و با اين صحنه غير منتظره و شگفتانگيز رو برو شد «و فرعون لشكريان خود را به دنبال بنى اسرائيل فرستاد و خود نيز وارد همان جادهها شد» (فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ).
از اين سو آخرين نفر لشكر فرعون وارد دريا شد، و از آن سو آخرين نفر از بنى اسرائيل خارج گرديد.
در اين هنگام به امواج آب فرمان داده شد به جاى نخستين باز گردند.
امواج همانند ساختمان فرسودهاى كه پايه آن را بكشنند يك باره فرو ريختند «پس دريا آنها را در ميان امواج خروشان خود پوشاند پوشاندنى كامل» (فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ ما غَشِيَهُمْ).
و به اين ترتيب، يك قدرت جبّار ستمگر با لشكر نيرومند و قهارش در ميان امواج آب غوطهور شدند و طعمه آمادهاى براى ماهيان دريا!
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 134
(آيه 79)- آرى «فرعون، قوم خود را گمراه ساخت و هرگز هدايتشان نكرد» (وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى).
(آيه 80)- تنها راه نجات: در اينجا روى سخن را به بنى اسرائيل بطور كلى و در هر عصر و زمان كرده، و نعمتهاى بزرگى را كه خداوند به آنان بخشيده است ياد آور مىشود، و راه نجات را به آنان نشان مىدهد.
نخست مىگويد: «اى بنى اسرائيل! ما شما را از چنگال دشمنانتان رهايى بخشيديم» (يا بَنِي إِسْرائِيلَ قَدْ أَنْجَيْناكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ).
سپس به يكى از نعمتهاى مهم معنوى اشاره كرده، مىگويد: «ما شما را به ميعادگاه مقدسى دعوت كرديم، در طرف راست طور» آن مركز وحى الهى (وَ واعَدْناكُمْ جانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ).
اين اشاره به جريان رفتن موسى (ع) به اتفاق جمعى از بنى اسرائيل به ميعادگاه طور است، در همين ميعادگاه بود كه خداوند الواح تورات را بر موسى نازل كرد و با او سخن گفت و جلوه خاص پروردگار را همگان مشاهده كردند.
و سر انجام به يك نعمت مهم مادى كه از الطاف خاص خداوند نسبت به بنى اسرائيل سر چشمه مىگرفت اشاره كرده، مىفرمايد: «ما من و سلوى را بر شما نازل كرديم» (وَ نَزَّلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى).
در آن بيابانى كه سرگردان بوديد، و غذاى مناسبى نداشتيد، لطف خدا به ياريتان شتافت و از غذاى لذيذ و خوشمزهاى به مقدارى كه به آن احتياج داشتيد در اختيارتان قرار داد و از آن استفاده مىكرديد.
(آيه 81)- در اين آيه به دنبال ذكر اين نعمتهاى سه گانه پر ارزش آنها را چنين مخاطب مىسازد: «از روزيهاى پاكيزهاى كه به شما داديم بخوريد، ولى در آن طغيان نكنيد، كه غضب من بر شما وارد شود» (كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ لا تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي).
طغيان در نعمتها آن است كه انسان به جاى اين كه از آنها در راه اطاعت خدا و طريق سعادت خويش استفاده كند، آنها را وسيلهاى براى گناه، ناسپاسى و كفران برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 135
و گردنكشى و اسرافكارى قرار دهد، همان گونه كه بنى اسرائيل چنين كردند.
و به دنبال آن مىفرمايد: «و هر كس غضب من بر او وارد شود سقوط مىكند» (وَ مَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوى).
«هوى» در اصل به معنى سقوط كردن از بلندى است، كه معمولا نتيجه آن، نابودى است، به علاوه در اينجا اشاره به سقوط مقامى و دورى از قرب پروردگار و رانده شدن از درگاهش نيز مىباشد.
(آيه 82)- و از آنجا كه هميشه بايد هشدار و تهديد با تشويق و بشارت، همراه باشد تا نيروى خوف و رجا را كه عامل اصلى تكامل است يكسان بر انگيزد، و درهاى بازگشت به روى توبهكاران بگشايد، در اين آيه چنين مىگويد: «و من كسانى را كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند و سپس هدايت يابند (و در زير چتر هدايت رهبران الهى قرار گيرند) مىآمرزم» (وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى).
تعبير به «غفّار» نشان مىدهد كه خداوند چنين افراد را نه تنها يك بار كه بارها مشمول آمرزش خود قرار مىدهد.
(آيه 83)- غوغاى سامرى! در اينجا فراز مهم ديگرى از زندگى موسى (ع) و بنى اسرائيل مطرح شده و آن مربوط به رفتن موسى به اتفاق نمايندگان بنى اسرائيل به ميعادگاه طور و سپس گوساله پرستى بنى اسرائيل در غياب آنهاست.
برنامه اين بود كه موسى (ع) براى گرفتن احكام تورات، به كوه طور برود، و گروهى از بنى اسرائيل نيز او را در اين مسير همراهى كنند.
ولى از آنجا كه شوق مناجات با پروردگار در دل موسى شعلهور بود، قبل از ديگران تنها به ميعادگاه پروردگار رسيد.
در اينجا وحى بر او نازل شد: «اى موسى! چه چيز سبب شد كه پيش از قومت به اينجا بيايى و در اين راه عجله كنى»؟ (وَ ما أَعْجَلَكَ عَنْ قَوْمِكَ يا مُوسى).
(آيه 84)- و موسى بلا فاصله «عرض كرد: پروردگارا! آنها به دنبال منند، و من براى رسيدن به ميعادگاه و محضر وحى تو، شتاب كردم تا از من خشنود برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 136
شوى» (قالَ هُمْ أُولاءِ عَلى أَثَرِي وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضى).
نه تنها عشق مناجات تو و شنيدن سخنت مرا بىقرار ساخته، بلكه مشتاق بودم هر چه زودتر قوانين و احكام تو را بگيرم و به بندگانت برسانم و از اين راه رضايت تو را بهتر جلب كنم، آرى من عاشق رضاى توام و مشتاق شنيدن فرمانت.
(آيه 85)- ولى بالاخره در اين ديدار، ميعاد از سى شب به چهل شب تمديد شد، و زمينههاى مختلفى كه از قبل در ميان بنى اسرائيل براى انحراف وجود داشت كار خود را كرد، سامرى آن مرد هوشيار منحرف مياندار شد، و با استفاده از وسائلى گوسالهاى ساخت و جمعيت را به پرستش آن فرا خواند.
بالاخره در آنجا بود كه خداوند به موسى (ع) در همان ميعادگاه «فرمود: ما قوم تو را بعد از تو آزمايش كرديم (ولى از عهده امتحان خوب بيرون نيامدند) و سامرى آنها را گمراه كرد» (قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ).
(آيه 86)- موسى با شنيدن اين سخن آن چنان برآشفت كه تمام وجودش گويى شعلهور گشت، شايد به خود مىگفت: ساليان دراز خون جگر خوردم، زحمت كشيدم با هر گونه خطر رو برو شدم تا اين جمعيت را به توحيد آشنا ساختم، اما افسوس و صد افسوس، با چند روز غيبت من، زحماتم بر باد رفت! لذا بلا فاصله «موسى خشمگين و اندوهناك به سوى قوم خود بازگشت» (فَرَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً).
هنگامى كه چشمش به آن صحنه بسيار زننده گوساله پرستى افتاد، «فرياد بر آورد اى قوم من! مگر پروردگار شما وعده نيكويى به شما نداد» (قالَ يا قَوْمِ أَ لَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَناً).
اين وعده نيكو يا وعدهاى بوده كه در زمينه نزول تورات و بيان احكام آسمانى در آن، به بنى اسرائيل داده شده بود، يا وعده نجات و پيروزى بر فرعونيان و وارث حكومت زمين شدن، و يا وعده مغفرت و آمرزش براى كسانى كه توبه كنند و يا همه اين امور.
سپس افزود: «پس آيا مدت جدايى من از شما به طول انجاميده»؟ (أَ فَطالَ برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 137
عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ).
«يا با اين عمل زشت خود مىخواستيد غضب پروردگارتان بر شما نازل شود كه با وعده من مخالفت كرديد» (أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِي).
(آيه 87)- بنى اسرائيل كه خود را در برابر اعتراض شديد موسى (ع) ديدند و متوجه شدند به راستى كار بسيار بدى انجام دادهاند، در مقام عذر تراشى بر آمدند و «گفتند: ما به ميل و اراده خود از وعده تو تخلّف نكرديم» (قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنا).
در واقع اين ما نبوديم كه به اراده خود گرايش به گوساله پرستى كرديم، «بلكه مقدارى از زيورهاى قوم را كه با خود داشتيم افكنديم و سامرى اين چنين القا كرد ...» (وَ لكِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْناها فَكَذلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ).
(آيه 88)- در هر صورت سامرى از زينت آلات كه از طريق ظلم و گناه در دست فرعونيان قرار گرفته بود و ارزشى جز اين نداشت كه خرج چنين كار حرامى بشود، آرى از مجموع اين زينت آلات «براى آنان مجسمه گوسالهاى كه صدايى همچون صداى گوساله (واقعى) داشت پديد آورد» (فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ).
بنى اسرائيل كه اين صحنه را ديدند، ناگهان همه تعليمات توحيدى موسى را به دست فراموشى سپردند و به يكديگر «گفتند: اين خداى شما و خداى موسى است» (فَقالُوا هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى).
و به اين ترتيب «او (سامرى عهد و پيمانش را با موسى بلكه با خداى موسى) فراموش كرد» و مردم را به گمراهى كشاند (فَنَسِيَ).
(آيه 89)- در اينجا خداوند به عنوان توبيخ و سرزنش اين بت پرستان مىگويد: «پس آيا آنها نمىبينند كه اين گوساله پاسخ آنها را نمىدهد و هيچ گونه ضررى از آنها دفع نمىكند و منفعتى براى آنها فراهم نمىسازد» (أَ فَلا يَرَوْنَ أَلَّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلًا وَ لا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً).
يك معبود واقعى حد اقل بايد بتواند سؤالات بندگانش را پاسخ گويد آيا تنها برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 138
شنيده شدن صداى گوساله از اين مجسمه طلايى، مىتواند دليل پرستش باشد! تازه موجودى كه مالك سود و زيان ديگرى و حتى خودش نيست، آيا مىتواند معبود باشد؟!
(آيه 90)- بدون شك در اين قال و غوغا، هارون جانشين موسى (ع) و پيامبر بزرگ خدا دست از رسالت خويش بر نداشت و وظيفه مبارزه با انحراف و فساد را تا آنجا كه در توان داشت انجام داد، چنانكه قرآن مىگويد: «هارون قبل از آمدن موسى از ميعادگاه به بنى اسرائيل اين سخن را گفته بود كه شما به وسيله آن (گوساله) مورد آزمايش سختى قرار گرفتهايد» فريب نخوريد و از راه توحيد منحرف نشويد (وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ).
سپس اضافه كرد: «و پروردگار شما مسلما همان خداوند بخشندهاى است كه اين همه نعمت به شما مرحمت كرده» (وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ).
برده بوديد شما را آزاد ساخت، اسير بوديد رهايى بخشيد، گمراه بوديد هدايت كرد، پراكنده بوديد در سايه رهبرى يك مرد آسمانى، شما را جمع و متحد نمود، جاهل و گمراه بوديد، نور علم بر شما افكند، و به صراط مستقيم توحيد هدايتتان نمود.
«اكنون كه چنين است شما از من پيروى كنيد و اطاعت فرمان من نماييد» (فَاتَّبِعُونِي وَ أَطِيعُوا أَمْرِي).
مگر فراموش كردهايد برادرم موسى، مرا جانشين خود ساخته و اطاعتم را بر شما فرض كرده است چرا پيمان شكنى مىكنيد؟
(آيه 91)- ولى بنى اسرائيل چنان لجوجانه به اين گوساله چسبيده بودند كه منطق نيرومند و دلايل روشن اين مرد خدا و رهبر دلسوز در آنها مؤثر نيفتاد، با صراحت اعلام مخالفت با هارون كردند و «گفتند: ما همچنان به پرستش اين گوساله ادامه مىدهيم تا موسى به سوى ما باز گردد» (قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنا مُوسى).
و به اين ترتيب هم فرمان مسلم عقل را از زير پا گذاشتند، و هم فرمان برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 139
جانشين رهبرشان را.
ولى به هر حال، هارون با اقليتى در حدود دوازده هزار نفر از مؤمنان ثابت قدم از جمعيت جدا شدند در حالى كه اكثريت جاهل و لجوج نزديك بود او را به قتل برسانند.
(آيه 92)- سرنوشت دردناك سامرى! به دنبال بحثى كه موسى (ع) با بنى اسرائيل در نكوهش شديد از گوساله پرستى داشت و در اينجا نخست گفتگوى موسى (ع) را با برادرش هارون (ع) و سپس با سامرى منعكس مىكند.
نخست رو به برادرش هارون كرده «گفت: اى هارون! چرا هنگامى كه ديدى آنها گمراه شدند ...» (قالَ يا هارُونُ ما مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا).
(آيه 93)- «از من پيروى نكردى؟ آيا فرمان مرا عصيان نمودى»؟ (أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَيْتَ أَمْرِي).
مگر هنگامى كه مىخواستم به ميعادگاه بروم نگفتم «جانشين من باش و در ميان اين جمعيت به اصلاح بپرداز و راه مفسدان را در پيش مگير».
منظور از جمله «أَلَّا تَتَّبِعَنِ» اين است كه چرا از روش و سنت من در «شدت عمل» نسبت به بت پرستى پيروى نكردى.
(آيه 94)- موسى با شدت و عصبانيت هر چه تمامتر اين سخنان را با برادرش مىگفت و بر او فرياد مىزد، در حالى كه ريش و سر او را گرفته بود و مىكشيد.
هارون براى اين كه او را بر سر لطف آورد، و از التهاب او بكاهد «گفت: اى فرزند مادرم! [اى برادرم] ريش و سر مرا مگير، من (فكر كردم كه اگر به مبارزه برخيزم و درگيرى پيدا كنم تفرقه شديدى در ميان بنى اسرائيل مىافتد، و از اين) ترسيدم (به هنگام باز گشت) بگويى تو ميان بنى اسرائيل تفرقه افكندى و سفارش مرا (در غياب من) به كار نبستى»الَ يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَ لا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي)
و به اين ترتيب هارون بىگناهى خود را اثبات كرد.
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 140
(آيه 95)- بعد از پايان گفتگو با برادرش هارون و تبرئه او، به محاكمه سامرى پرداخت و «گفت: (اين چه كارى بود كه تو انجام دادى و) چه چيز انگيزه تو بود اى سامرى»؟! (قالَ فَما خَطْبُكَ يا سامِرِيُّ).
(آيه 96)- او در پاسخ گفت: من مطالبى آگاه شدم كه آنها نديدند و آگاه نشدند» (قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ).
«من چيزى از آثار رسول و فرستاده خدا (موسى) را گرفتم، و سپس آن را به دور افكندم و اين چنين نفس من مطلب را در نظرم زينت داد»! و به سوى آيين بت پرستى گرايش كردم. (فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي).
(آيه 97)- روشن است كه پاسخ و عذر سامرى در برابر سؤال موسى (ع) به هيچ وجه قابل قبول نبود، لذا موسى فرمان محكوميت او را در اين دادگاه صادر كرد و سه دستور در باره او و گوسالهاش داد «گفت: برو، كه بهره تو در زندگى اين دنيا اين است كه (هر كس به تو نزديك شود) بگويى: با من تماس نگير» (قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ).
و به اين ترتيب با يك فرمان قاطع، سامرى را از جامعه طرد كرد و او را به انزواى مطلق كشانيد.
مجازات دوم سامرى اين بود كه موسى (ع) كيفر او را در قيامت به او گوشزد كرد، گفت: «و تو وعدهگاهى در پيش دارى (وعده عذاب دردناك الهى) كه هرگز از آن تخلف نخواهد شد» (وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ).
سومين مجازات اين بود كه موسى به سامرى گفت: «و به اين معبودت كه پيوسته او را عبادت مىكردى نگاه كن و ببين ما آن را مىسوزانيم و سپس ذرات آن را به دريا مىپاشيم» تا براى هميشه محو و نابود گردد (وَ انْظُرْ إِلى إِلهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً).
(آيه 98)- و در اين آيه موسى، با تأكيد فراوان روى مسأله توحيد، حاكميت خط اللّه را مشخص كرد و چنين گفت: «معبود شما تنها اللّه است، همان خدايى كه برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 141
معبودى جز او نيست، همان خدايى كه علمش همه چيز را فرا گرفته» (إِنَّما إِلهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً).
نه همچون بتهاى ساختگى كه نه سخنى مىشنوند، نه پاسخى مىگويند، نه مشكلى مىگشايند و نه زيانى را دفع مىكنند.
(آيه 99)- پس از پايان گرفتن بحثهاى مربوط به تاريخ پر ماجراى موسى و بنى اسرائيل يك نتيجه گيرى كلى نيز قرآن روى آن مىنمايد و مىگويد: «اين چنين اخبار گذشته را براى تو (يكى بعد از ديگرى) باز گو مىكنيم» (كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ).
سپس اضافه مىكند: «و ما از ناحيه خود قرآنى به تو داديم» (وَ قَدْ آتَيْناكَ مِنْ لَدُنَّا ذِكْراً). قرآنى كه مملوّست از درسهاى عبرت، دلايل عقلى، اخبار آموزنده گذشتگان و مسائل بيدار كننده آيندگان.
(آيه 100)- و به همين جهت در اين آيه از كسانى سخن مىگويد كه حقايق قرآن و درسهاى عبرت تاريخ را فراموش مىكنند، مىگويد: «كسى كه از قرآن روى بگرداند در قيامت بار سنگينى (از گناه و مسؤوليت) بر دوش خواهد كشيد» (مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وِزْراً).
آرى! اعراض از قرآن، انسان را به آن چنان بيراههها مىكشاند كه بارهاى سنگينى از انواع گناهان و انحرافات فكرى و عقيدتى را بر دوش او مىنهد.
نظرات شما عزیزان: